محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ململ مامان وبابا

آیت مهر خدا روزت مبارک

  در خور مدح و ثنایی   مادر مظهر   عشق  و صفایی   مادر هستی من همه از هستی توست آیت مهر خدایی   مادر  باغبان چمن ایمانی گل گلزار وفایی   مادر تو گل سر سبد احسانی معنی راز بقائی   مادر کی فراموش کنم مهر تو را چون مرا راهنمایی   مادر خاک پای تو بود بوسه گهم بر دل خسته شفایی   مادر دارم امید مرا عفو کنی دیده‏ ای گر که خطایی   مادر فکر و ذکرم بود این غم آیا از رحیمی تو رضایی تقدیم به تمام مامانای خوب ...
10 ارديبهشت 1392

مهدی در بیستو یک ماهگی!

سلام عزیز دلم!سال نو مبارک  البته سال 1392 نه!اون که خیلی وقته ازش گذشته 28 روزو از سال جدید پشت سر گذاشتیم من همین سالی رو تبریک گفتم که تو دیگه بزرگ شدیو داری این مطالبو میخونی در حال حاضر تو یک سالو نه ماهو یک روزته  این روزا خیلی دوس داری حرف بزنی شیرین زبونه من!حرف که زیاد میزنی فقط منو بابایی چیزی ازش نمیفهمیم کلماتی که واسمون قابل فهمه عبارتند از:                            مامانی بابایی                         لفت=رفت                  ...
28 فروردين 1392

مهدی کوچولوی شیطون بلا!

عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم سلام عزیز دل مامانی!خوبی گلم؟نمی دونم وقتی داری این مطالبو میخونی کجایی وحالو روزت چه جوریه الان که دارم از تو مینویسم دقیقا یک سالو 6ماهو18روزو13ساعتو5دقیقه و6ثانیه داری  خیلی خیلی شیطونو بلا شدی!همش دوس داری شیطنت کنی هرچی هم که دم دستته پرتاب میکنی!منو بابایی همش باید مراقب باشیم که یهو یه ملاغه ایی بشقابی لیوانی ...نخوره تو سرمون مدامم که بهونه گیری میکنی وبا اشاره میگی اینو میخوام اونو میخوام من واقعا بعضی وقتا کم میارم که چیکار باید بکنم تا تو آروم بشی!آخه به هر چی اشاره میکنم باز میگی نآآآآآآ!الهی قربون نآ گفتنت برم من!فقط موقعی میتونم به کارام برسم که تو در حال تماشا کردن کارتو...
18 بهمن 1391

پی پی:روز تولد بابایی

سلام پسمل گل مامانی دیروز بابایی کارت تفلدتو دید کلی خوشحال شد و یه ماچ گنده از لپات گرفت  وازت تشکر کرد و تو خندیدی و گفتی بآآآآآآآابآآآآآآآآآا ددددددددددد منم واسه بابایی یه کیک خونگی خوشمزه درست کردم . ولی  ی ی ی یه اتفاق باعث شد بابایی هیچوقت دیروزو یادش نره؟ چه اتفاقی؟آخخخخخخخخه  بابایی برای اولین بار روز تولدش مجبور شد پوشکتو عوض کنه گلکم قضیه از این قراره که:وقتی مامانی میره سرکار تو کلی پی پی میکنی بابایی هم دستو پاشو گم میکنه چیکار کنه چیکار نکنه تو رو حاضر میکنه و سریع میبره خونه پدر جون که مادر جون عوضت کنه که میبینه ای دل غافل مادر جون خونه نیست ورفته بیمارستان ملاقات ریحانه دایی علی(خدا کنه هر چه زو...
16 بهمن 1391

شعرهای کودکانه

در چشمت دنیایی از لطف وزیبایی بررویت سایه ایی از عشق خدایی امروزت را سرشار از شور کودکی   فردایت را روشن با نور دانایی   می بینم می بینم می بینم با نرمی در گوشت لالایی میخوانم   جسمت را پاره ایی از قلبم می دانم با رنجت قلب من می لرزد می لرزد با اشکت با آهت می گرید چشمانم چشمت را بردنیا برزشت و برزیبا می خواهم بگشایی دریابی فردا را فردایی که تودرراه داری فرزندم   فردای آینده فردای ناپیدا   ابرا رو ببین هرکدوم یه جور یکی شون نزدیک یکی دور دور میدونی چیه ابر سرگردون ما...
10 بهمن 1391